حسنی حسنی ، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

دل نوشته هاي مامان حسني

قدم به قدم تا اسقلال

دخترشیرینم سلام کم کم داریم به روزتولددوسالگیت نزدیک میشیم ونگرانیهای من روزبه روز بیشتر میشه مسئله ای که مدتهاست ذهنم را مشغول کرده اینه که چگونه شیردادن بهت را قطع کنم با این که من کارمندم وبخش عمده روزرا خونه مامانی هستی وشیرنمی خوری ولی همین که دررا بازمیکنم چنان با ذوق وجیغ وبلبل زبونی فراوان ازم استقبال می کنی که قندتودلم آب میشه واون لحظه بهترین لحظه روزم هست بانگاهی ملتمسانه منتظر میشی تا من لباسم را بیرون بیارم وبهت شیر بدم توفاصله زمانی که شیر می خوری ومن با عشق مادرانه ام به چشمهات نگاه میکنم سکوت وارامشی بینمون برقراره که باعث میشه خستگی روزم ازتنم بیرون بره توهم بعدازشیرخوردن...
1 آذر 1390

عروس خانوم

همه هستی من سلام این مدت چندتاعروسی داشتیم وتوهم که عاشق رقص وآهنگ و..... بماند که من اصلا چیزی ازعروسی نفهمیدم چون همش به دنبالت بودم که از یه سالن دیگه سردرنیاری وگم نشی ولی حضرتعالی حسابی جوگیر شده بودی این هم یه عکس ازعروسی البته با هزارزحمت گرفتم چون یک لحظه نمی ایستادی                                                  بعدازعروسی همچنان لباس عروسیت را میاری که بپوشی وبه قول خودت "بیریم علوسی" فکرمیکنی اگه لباس عروسیت را بپوشی عروسی هم جورمیشه واما ماجرا...
1 آذر 1390